امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Dependent

dɪˈpendənt dɪˈpendənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    dependents
  • صفت تفضیلی:

    more dependent
  • صفت عالی:

    most dependent

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
وابسته، متعلق، مربوط، محتاج، موکول، تابع، نامستقل، متکی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Success is dependent on hard work and luck.
- موفقیت بستگی به سخت‌کوشی و شانس دارد.
- He is still dependent on his father.
- او هنوز به پدرش متکی است.
noun countable
تحت تکفل، عائله، آدم وابسته، آدم تابع
- a worker with five dependents
- یک کارگر با پنج سر عائله
- Children were not the only dependents of working women.
- کودکان تنها وابستگان زنان شاغل نبودند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dependent

  1. adjective weak, helpless
    Synonyms:
    abased clinging counting on debased defenseless humbled immature indigent inferior lesser minor poor reliant relying on secondary subordinate tied to apron strings under under thumb unsustaining vulnerable
    Antonyms:
    independent mature strong unreliant
  1. adjective contingent, determined by
    Synonyms:
    accessory to ancillary appurtenant conditional controlled by counting depending incidental to liable to provisory reckoning regulated by relative reliant relying subject to subordinate subservient susceptible sustained by trusting under control of
    Antonyms:
    free independent

لغات هم‌خانواده dependent

ارجاع به لغت dependent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dependent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dependent

لغات نزدیک dependent

پیشنهاد بهبود معانی