امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Disloyalty

ˌdɪsˌlɔɪəlti dɪsˈloɪəlti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    disloyalties

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
بی‌وفایی، ناسپاسی، خیانت، نمک‌به‌حرامی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- He was afraid lest his kindness toward his stepmother be construed as disloyalty to his own mother.
- می‌ترسید که مبادا مهربانی او به نامادریش نوعی بی‌وفایی نسبت به مادرش تلقی شود.
- He was accused of disloyalty and expelled from the party.
- به اتهام خیانتکاری از حزب اخراج شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disloyalty

  1. noun unfaithfulness
    Synonyms:
    apostasy bad faith betrayal of trust breach of trust breaking of faith deceitfulness disaffection double-dealing faithlessness falseness falsity inconstancy infidelity perfidiousness perfidy recreancy sedition seditiousness subversive activity treachery treason untrueness violation
    Antonyms:
    faithfulness loyalty trueness trustworthiness

ارجاع به لغت disloyalty

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disloyalty» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disloyalty

لغات نزدیک disloyalty

پیشنهاد بهبود معانی