امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Dismantle

dɪsˈmæntl dɪsˈmæntl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    dismantled
  • شکل سوم:

    dismantled
  • سوم‌شخص مفرد:

    dismantles
  • وجه وصفی حال:

    dismantling

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
بی‌مصرف کردن، پیاده کردن (ماشین‌آلات) عاری از سلاح یا اثاثه کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- to dismantle old tanks
- تانک‌های قراضه را اوراق کردن
- The Russians dismantled German factories and took them to Russia.
- روس‌ها کارخانه‌های آلمان را پیاده کردند و به روسیه بردند.
- to dismantle a fort
- دژی را از سلاح عاری کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dismantle

  1. verb take apart
    Synonyms:
    annihilate bankrupt bare break down break up decimate demolish denudate denude deprive destroy disassemble dismember dismount disrobe divest fell knock down level part out pull down raze ruin strike strip subvert take down take to pieces tear down undo unrig wrack wreck
    Antonyms:
    assemble build combine construct put together raise

ارجاع به لغت dismantle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dismantle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dismantle

لغات نزدیک dismantle

پیشنهاد بهبود معانی