امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Drown

draʊn draʊn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    drowned
  • شکل سوم:

    drowned
  • سوم‌شخص مفرد:

    drowns
  • وجه وصفی حال:

    drowning

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb B2
غرق کردن، غرق شدن، خیس کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- His son fell into the lake and drowned.
- پسرش افتاد توی دریاچه و غرق شد.
- They first shot and then drowned him.
- اول تیرش زدند و سپس او را در آب خفه کردند.
- The rising of the sea level will drown many of the world's cities.
- بالا رفتن آب دریا موجب زیر آب رفتن بسیاری از شهرهای جهان خواهد شد.
- The river overflowed, drowning several villages.
- رودخانه لبریز شد و چندین دهکده را غرق در آب کرد.
- She is drowning in bliss.
- او غرق در شادکامی است.
- He was drowned in work.
- او غرق در کار بود.
- The airplane's noise drowned out the sound of the loudspeaker.
- صدای هواپیما صدای بلندگو را تحت‌الشعاع قرار داد.
- He was drowning his sorrows in a bottle of wine.
- داشت غم‌های خود را در یک بطری شراب غرق می‌کرد.
- She drowned the fish in a watery sauce.
- او ماهی را در سس آبکی خواباند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد drown

  1. verb submerge in liquid; submerge and die
    Synonyms:
    asphyxiate deluge dip douse drench engulf flood go down go under immerse inundate knock over obliterate overcome overflow overpower overwhelm plunge prostrate sink soak sop souse stifle suffocate swamp whelm wipe out
    Antonyms:
    float rescue save

ارجاع به لغت drown

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «drown» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/drown

لغات نزدیک drown

پیشنهاد بهبود معانی