با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Drowse

draʊz draʊz
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
خواب‌آلود کردن، کند شدن، چرت زدن
- She drowsed off and then awoke with a start.
- او به خواب سبکی فرو رفت و سپس از خواب پرید.
- I drowsed away the afternoon.
- بعد از ظهر را با خواب‌آلودگی گذراندم.
- I nudged the driver because he was falling into a drowse.
- با آرنج به راننده زدم؛ چون داشت چرت می‌زد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد drowse

  1. verb Sleep lightly or for a short period of time
    Synonyms: snooze, doze, nap, nod
  2. noun A light fitful sleep
    Synonyms: doze

ارجاع به لغت drowse

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «drowse» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/drowse

لغات نزدیک drowse

پیشنهاد بهبود معانی