امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Embarrassing

ɪmˈbærəsɪŋ ɪmˈbærəsɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    embarrassed
  • شکل سوم:

    embarrassed
  • صفت تفضیلی:

    more embarrassing
  • صفت عالی:

    most embarrassing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
خجالت‌آور، شرم‌آور

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- She asked a lot of embarrassing questions.
- سؤال‌های خجالت‌آور زیادی پرسید.
- It is embarrassing to be told that one's pants need to be buttoned.
- آدم خجالت می‌کشد که به او بگویند دکمه‌ی شلوارش باز است.
- You rescued me from an embarrassing situation.
- مرا از موقعیتی شرم‌آور نجات دادی.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد embarrassing

  1. adjective humiliating, shaming
    Synonyms:
    awkward bewildering compromising confusing delicate difficult disagreeable discomfiting discommoding discommodious disconcerting distracting distressing disturbing equivocal exasperating impossible incommodious inconvenient inopportune mortifying perplexing puzzling rattling sensitive shameful sticky ticklish touchy tricky troublesome troubling uncomfortable uneasy unpropitious unseemly upsetting worrisome
    Antonyms:
    comfortable unshameful

لغات هم‌خانواده embarrassing

ارجاع به لغت embarrassing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «embarrassing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/embarrassing

لغات نزدیک embarrassing

پیشنهاد بهبود معانی