امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Embarrassment

ɪmˈbærəsmənt ɪmˈbærəsmənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    embarrassments

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun B2
شرم، حیا، خجالت، کم‌رویی، شرمندگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- his embarrassment at breaking the host's expensive glass
- شرمندگی او از شکستن لیوان قیمتی صاحب‌خانه
noun
کم‌پولی، تنگدستی، اشکال مالی
- Financial embarrassment was chronic in our family.
- گرفتاری مالی در خانواده‌ی ما مزمن بود.
noun
گرفتگی، اشکال
- respiratory embarrassment
- اشکال تنفسی
noun
سراسیمگی، آشفتگی، دستپاچگی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد embarrassment

  1. noun humiliation, shame
    Synonyms:
    awkwardness awkward situation bashfulness bind boo boo chagrin clumsiness complexity confusion destitution difficulty dilemma discomfiture discomposure disconcertion distress egg on face faux pas fix hitch hot seat hot water impecuniosity indebtedness indiscretion inhibition mess mistake mortification pickle pinch plight poverty predicament puzzle quandary scrape self-consciousness shyness snag stew strait tangle timidity unease uneasiness
    Antonyms:
    comfort confidence

لغات هم‌خانواده embarrassment

  • noun
    embarrassment

ارجاع به لغت embarrassment

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «embarrassment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/embarrassment

لغات نزدیک embarrassment

پیشنهاد بهبود معانی