امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Employee

ɪmˈplɔɪ-iː / / ˌemplɔɪˈiː ɪmˈplɔɪ-iː / / ˌemplɔɪˈiː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    employees

توضیحات

اشتباه‌ رایج نوشتاری این لغت employe است.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
کارمند

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- one of the employees of our company
- یکی از کارمندان شرکت ما
- Some of their employees do not have insurance.
- برخی از کارمندان آن‌ها بیمه ندارند.
- I'm a government employee.
- من کارمند دولت هستم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد employee

  1. noun person being paid for working for another or a corporation
    Synonyms:
    agent apprentice assistant attendant blue collar breadwinner clerk cog company person craftsperson desk jockey domestic hand help hired gun hired hand hireling jobholder laborer member operator pink collar plug representative sales help salesperson servant slave staff member wage-earner white collar worker working stiff

لغات هم‌خانواده employee

ارجاع به لغت employee

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «employee» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/employee

لغات نزدیک employee

پیشنهاد بهبود معانی