امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Unemployed

ˌʌnɪmˈplɔɪd ˌʌnɪmˈplɔɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more unemployed
  • صفت عالی:

    most unemployed

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
بیکار، فاقد شغل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- 15% of the workforce was unemployed.
- ۱۵ درصد از نیروی کار بیکار بودند.
- His financial problems escalated after he became unemployed.
- مشکلات مالی او پس از بیکار شدن افزایش یافت.
noun plural
بیکاران، افراد بیکار، افراد غیرشاغل
- The number of the unemployed has increased.
- شمار بیکاران زیاد شده است.
- Our department provides services for the unemployed.
- دایره‌ی ما به افراد غیرشاغل خدمات ارائه می‌دهد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unemployed

  1. adjective without a job
    Synonyms:
    at liberty between jobs closed down disengaged down fired free idle inactive jobless laid off leisured loafing on layoff on the bench on the dole on the shelf out of action out of a job out of work resting unapplied underemployed unengaged unexercised unoccupied unused without gainful employment workless
    Antonyms:
    employed occupied

لغات هم‌خانواده unemployed

ارجاع به لغت unemployed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unemployed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unemployed

لغات نزدیک unemployed

پیشنهاد بهبود معانی