امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Extreme

ɪkˈstriːm ɪkˈstriːm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    extremes
  • صفت تفضیلی:

    more extreme
  • صفت عالی:

    most extreme

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
بی‌نهایت، خیلی زیاد، حداکثر، فزونی، مفرط

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- extreme pain
- درد شدید
- extreme cold
- سرمای شدید، شور سرما
- extreme measures
- اقدامات شدید
- to an extreme degree
- به اشد درجه، تا آخرین درجه
- in the extreme north of the island
- در شمالی‌ترین جای جزیره
- the extreme edge of the forest
- دورترین مرز جنگل
- extreme old age
- نهایت پیری
- ... the hardship became extreme
- ... مشقت به حد نهایت رسید
- His political ideas are too extreme.
- اندیشه‌های سیاسی او بسیار افراطی است.
- She could not tolerate the extreme heat of Abadan.
- او تاب تحمل گرمای شدید آبادان را نداشت.
- extreme kindness
- حداکثر لطف
- extreme patience
- بیشترین شکیبایی
- extreme point
- نقطه‌ی کرانه
- extreme heat
- شور گرما
- I am extremely happy to have met you.
- از ملاقات شما بی‌نهایت خوش‌وقتم.
- The weather was extremely hot.
- هوا به شدت گرم بود.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
در پایان، دورترین نقطه
- Love and hate are two opposite extremes.
- عشق و نفرت دو نقطه‌ی مقابل هم هستند.
- the party's extreme left and extreme right wings
- جناح‌های افراطی چپ و راست حزب
- an extreme of poverty
- شدت فقر
- extremes
- دو نقطه با دورترین فاصله، دو نقطه‌ی متقابل، بیشترینه‌ها
- go to extremes
- (در عمل یا حرف) شورش را درآوردن، زیاده‌روی کردن، گزافکاری کردن، افراط و تفریط کردن
- in the extreme
- به منتهای درجه، به حد افراط
- uncomfortable in the extreme
- ناراحت به شدیدترین وجه
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد extreme

  1. adjective very great
    Synonyms:
    acute consummate high highest intense maximal maximum severe sovereign supreme top ultimate utmost uttermost
    Antonyms:
    limited mild moderate
  1. adjective beyond reason and convention
    Synonyms:
    absolute desperate dire downright drastic egregious exaggerated exceptional excessive extraordinary extravagant fabulous fanatical flagrant gross harsh immoderate improper imprudent inordinate intemperate irrational nonsensical out-and-out out of proportion outrageous overkill preposterous rabid radical remarkable rigid severe sheer stern strict thorough unbending uncommon uncompromising unconventional unreasonable unseemly unusual utter zealous
    Antonyms:
    mild moderate
  1. adjective faraway
    Synonyms:
    far-off farthest final furthermost last most distant outermost outmost remotest terminal ultimate utmost uttermost
    Antonyms:
    close near
  1. noun ultimate; limit
    Synonyms:
    acme apex apogee bitter end boundary ceiling climax consummation crest crown culmination depth edge end excess extremity height inordinancy maximum nadir nth degree peak pinnacle pole termination top utmost uttermost zenith

لغات هم‌خانواده extreme

ارجاع به لغت extreme

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «extreme» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/extreme

لغات نزدیک extreme

پیشنهاد بهبود معانی