گذشتهی ساده:
freedشکل سوم:
freedسومشخص مفرد:
freesوجه وصفی حال:
freeingصفت تفضیلی:
freerصفت عالی:
freestتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
(امریکا) رایگان، مجانی، بهطوررایگان
1- بی، بدون، عاری از
2- ورای، در خارج از
رایگان، مجانی، بدون مطالبهی قیمت یا کارمزد
رایگان، بیخرج
آزاد کردن، رها کردن، ول کردن
(در جواب خواهش) بله بفرمایید، راحت باش بپرس، اجازه داشتن (برای سوال و غیره)
خودمانی، بیریا، صافوساده
اختیار تام دادن (یا داشتن)
1- از آن خود دانستن، برداشتن، صاحب شدن
2- دستدرازی کردن، پررویی کردن، از حد خود تجاوز کردن
با سخاوت، با گشادهدستی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «free» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/free