با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Furry

ˈfɜːri ˈfɜːri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    furrier
  • صفت عالی:

    furriest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
خزپوش، خز پوشیده، خزدار، خز‌مانند
- The puppies were furry and playful.
- توله‌سگ‌ها پشمالو و بازیگوش بودند.
- a furry cloth
- پارچه‌ی خز‌مانند
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد furry

  1. adjective Covered with hair
    Synonyms: hairy, fleecy, fuzzy, furred, hirsute, pilose, woolly

ارجاع به لغت furry

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «furry» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/furry

لغات نزدیک furry

پیشنهاد بهبود معانی