با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Helm

helm helm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    helmed
  • شکل سوم:

    helmed
  • سوم شخص مفرد:

    helms
  • وجه وصفی حال:

    helming
  • شکل جمع:

    helms

معنی

noun verb - transitive
سکان، اهرم سکان، (مجازاً) نظارت، اداره، زمام، (مجازاً) اداره کردن، دسته
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد helm

  1. noun wheel
    Synonyms: command, control, controls, driver’s seat, leadership, reins, rudder, steering wheel, tiller

Idioms

  • at the helm

    (قرار گرفته در) پشت فرمان کشتی، زمامدار امور، در تصدی

  • take the helm of

    سکان به دست گرفتن، زمام امور را به دست گرفتن، تصدی امری را به عهده گرفتن

ارجاع به لغت helm

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «helm» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/helm

لغات نزدیک helm

پیشنهاد بهبود معانی