با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Helmet

ˈhelmɪt ˈhelmɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    helmets

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
کلاه کاسکت، کلاه ایمنی (کارگران، موتورسیکلت‌سواران و غیره)
- She always wears a helmet when riding her bike for safety reasons.
- او همیشه هنگام دوچرخه‌سواری به‌دلایل ایمنی از کلاه کاسکت استفاده می‌کند.
- It is important to wear a helmet to reduce the risk of head injuries.
- استفاده از کلاه ایمنی برای کاهش خطر آسیب به سر بسیار مهم است.
noun countable
کلاه‌خود
- The soldiers' helmets shone in the sun.
- کلاه‌خود سربازان در آفتاب برق می‌زد.
- helmeted soldiers
- سربازان مجهز به کلاه‌خود
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد helmet

  1. noun headgear
    Synonyms: armor, busby, crash helmet, hard hat, hat, head protector, kepi, safety helmet, shako

ارجاع به لغت helmet

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «helmet» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/helmet

لغات نزدیک helmet

پیشنهاد بهبود معانی