امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Inner

ˈɪnər ˈɪnə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    inners
  • صفت تفضیلی:

    more inner
  • صفت عالی:

    most inner

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
درونی، داخلی، تویی، روحی، باطنی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- the body's inner organs
- اندام‌های درونی بدن
- inner peace
- آرامش باطنی
- inner emotions
- احساسات نهان
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inner

  1. adjective central, middle physically
    Synonyms:
    close constitutional essential familiar focal inherent innermore inside interior internal intestinal intimate intrinsic inward nuclear
    Antonyms:
    exterior external outer outside
  1. adjective mental, private
    Synonyms:
    central concealed deep-rooted deep-seated emotional esoteric essential focal gut hidden individual inherent innate inside interior internal intimate intrinsic intuitive inward personal psychological repressed secret spiritual subconscious unrevealed visceral viscerous
    Antonyms:
    outer physical

ارجاع به لغت inner

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inner» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inner

لغات نزدیک inner

پیشنهاد بهبود معانی