امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Inner

ˈɪnər ˈɪnə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more inner
  • صفت عالی:

    most inner

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
داخلی، درونی، تویی، اندرونی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The inner rooms of the mansion were filled with antique furniture.
- اتاق‌های داخلی عمارت پر از مبلمان عتیقه بود.
- The body's inner organs require proper care and nutrition to function effectively.
- اندام‌های داخلی بدن برای عملکرد مؤثر به مراقبت و تغذیه‌ی مناسب نیاز دارند.
adjective B2
درونی، باطنی، روحی، نهان (احساسات یا افکاری که در درون فرد جریان دارند)
- His inner conflict was evident in his hesitant responses.
- تعارض درونی او از پاسخ‌های تردیدآمیز او مشهود بود.
- They sought inner peace amidst the chaos of daily life.
- آن‌ها در میان هرج‌و‌مرج زندگی روزمره به‌دنبال آرامش روحی بودند.
- The artist has beautifully captured her inner feelings on canvas.
- این هنرمند احساسات درونی خود را به‌زیبایی بر روی بوم به تصویر کشیده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inner

  1. adjective central, middle physically
    Synonyms:
    close constitutional essential familiar focal inherent innermore inside interior internal intestinal intimate intrinsic inward nuclear
    Antonyms:
    exterior external outer outside
  1. adjective mental, private
    Synonyms:
    central concealed deep-rooted deep-seated emotional esoteric essential focal gut hidden individual inherent innate inside interior internal intimate intrinsic intuitive inward personal psychological repressed secret spiritual subconscious unrevealed visceral viscerous
    Antonyms:
    outer physical

Collocations

  • inner conflict

    کشمکش درونی، تعارض داخلی، تنش داخلی، درگیری درونی

ارجاع به لغت inner

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inner» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inner

لغات نزدیک inner

پیشنهاد بهبود معانی