با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Insensate

ɪnˈsenseɪt ɪnˈsenseɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
بی‌حس، بی‌حال، بی‌عاطفه، بی‌معنی، بی‌فکر
- the insensate stones
- سنگ‌های بی‌جان
- insensate rustics
- روستایی‌های بی‌فکر
- insensate to his responsibilities
- بی‌اعتنا نسبت به وظایفش
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد insensate

  1. adjective indifferent
    Synonyms: impassive, apathetic, cold, unfeeling, callous, unmoved, insensible
  2. adjective stupid
    Synonyms: senseless, irrational, foolish, witless, dumb

لغات هم‌خانواده insensate

ارجاع به لغت insensate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «insensate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/insensate

لغات نزدیک insensate

پیشنهاد بهبود معانی