با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Mooch

muːtʃ muːtʃ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive adverb
ولگردی کردن، تلکه کردن
- The crowd mooched away in silent disinterest.
- جمعیت با سکوت حاکی از بی‌علاقگی به‌آرامی دور شد.
- A destroyer mooched around all over the channel for two weeks.
- یک ناوشکن دو هفته در سرتاسر آبراهه پرسه می‌زد.
- A dark-haired boy came up and tried to mooch a cigarette.
- پسر بچه‌ی موسیاهی جلو آمد و سعی کرد سیگاری (از ما) گدایی کند.
- He is always mooching money from his rich uncle.
- او همیشه از عموی پولدارش پول تلکه می‌کند.
- He mooched apples from the blind man's basket.
- او از سبد مرد کور، سیب بلند کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mooch

  1. verb cadge
    Synonyms: beg, borrow, bum, bumoff, freeload, leach off, scrounge, sponge

ارجاع به لغت mooch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mooch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mooch

لغات نزدیک mooch

پیشنهاد بهبود معانی