امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Mood

muːd muːd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    moods

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun B1
وضع، حالت (فکری یا احساسی یا روحی)، خلق، خو، روحیه، دل و دماغ، حالت، حوصله

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- He was in a jolly mood today.
- او امروز روحیه‌ی شادی داشت.
- A mood of gloom pervades the whole novel.
- حالت حزن سرتاسر رمان را فرا گرفته است.
- Leave him alone for now, he is in a very bad mood.
- الان سراغش نرو که خلقش خیلی تنگ است.
- The country is in a mood for change.
- کشور خواستار دگرگونی است.
- I am not in a mood to dance.
- دل و دماغ رقصیدن را ندارم.
- I am not in the mood to listen to her.
- حوصله‌ی شنیدن حرف‌های او را ندارم.
- Don't ask him for money when he is in one of his moods!
- وقتی که خلق او سگ می‌شود از او پول نخواه!
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun
(دستور زبان) وجه
- subjunctive mood
- وجه شرطی (یا الزامی)
- indicative mood
- وجه اخباری
- imperative mood
- وجه امری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mood

  1. noun state of mind
    Synonyms: affection, air, atmosphere, attitude, aura, bent, blues, caprice, character, color, condition, crotchet, cue, depression, desire, disposition, doldrums, dumps, emotion, fancy, feel, feeling, frame of mind, high spirits, humor, inclination, individuality, low spirits, melancholy, mind, personality, pleasure, propensity, response, scene, semblance, soul, spirit, strain, temper, temperament, tendency, tenor, timbre, vagary, vein, whim, wish
    Antonyms: health

لغات هم‌خانواده mood

ارجاع به لغت mood

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mood» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mood

لغات نزدیک mood

پیشنهاد بهبود معانی