گذشتهی ساده:
nailedشکل سوم:
nailedسومشخص مفرد:
nailsوجه وصفی حال:
nailingشکل جمع:
nailsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
مجبور کردن، تحت فشار قرار دادن، قطعی کردن، به نتیجه رسیدن، تکلیف چیزی را معلوم کردن، نهایی کردن، تحکیم کردن
با میخ محکم کردن
1 - به دیوار (یا جای بلند) کوبیدن یا میخ کردن 2- با میخ در جای خود محکم کردن
سخت، پوستکلفت، بیاحساس، بیرحم
گل گفتی، زدی تو خال (حق مطلب را به درستی ادا کردن) ( وضعیت مشکلی را بهصورت دقیق شرح دادن)
هرچیزی که عمر را کوتاه میکند
آشکارا و محکم خطمشی خود را اعلان کردن
فوراً، بیوقفه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «nail» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/nail