امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Neighbor

ˈneɪbər ˈneɪbə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    neighbors

توضیحات

حالت نوشتاری در انگلیسی بریتانیایی neighbour است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
همسایه، هم دیوار، نفر بعدی، نفر بغل دست، (به ویژه کشور یا قوم) همجوار، همنوع

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- My neighbor has bought a new car.
- همسایه‌ی من ماشین نو خریده است.
- Iran and Afghanistan are neighbors.
- ایران و افغانستان همسایه‌اند.
adjective
نزدیک، مجاور
verb - transitive
همسایه شدن با، مجاور شدن
- the earth and its neighboring planets
- کره‌ی زمین و سیارات هم‌جوار آن
- The U.S. neighbors the northern border of Mexico.
- امریکا مجاور مرزهای شمالی مکزیک است.
verb - intransitive
همسایه شدن، مجاور شدن
verb - transitive
هم مرز کردن، با هم صمیمی کردن، دارای روابط نزدیک کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد neighbor

  1. noun person who lives close by
    Synonyms:
    acquaintance bystander friend homebody nearby resident next-door neighbor
  1. verb be next to
    Synonyms:
    abut adjoin be adjacent be contiguous be near be nearby border butt against communicate connect join line march surround touch verge

ارجاع به لغت neighbor

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «neighbor» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/neighbor

لغات نزدیک neighbor

پیشنهاد بهبود معانی