امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Normalize

ˈnɔːrməlaɪz ˈnɔːməlaɪz
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله

verb - transitive
هنجار کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
verb - transitive
به‌صورت عادی و معمولی در‌آوردن، طبیعی کردن، تحت قانون و قاعده در آوردن
- The two countries are trying to normalize relations with each other.
- دو کشور می‌کوشند روابط خود با یکدیگر را به‌صورت عادی در بیاورند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد normalize

  1. verb Make normal or cause to conform to a norm or standard
    Synonyms:
    normalise renormalize renormalise
  1. verb Bring to a desired consistency, texture, or hardness by a process of gradually heating and cooling
    Synonyms:
    anneal temper

لغات هم‌خانواده normalize

  • verb - transitive
    normalize

ارجاع به لغت normalize

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «normalize» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/normalize

لغات نزدیک normalize

پیشنهاد بهبود معانی