با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Nose

noʊz nəʊz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    nosed
  • شکل سوم:

    nosed
  • سوم شخص مفرد:

    noses
  • وجه وصفی حال:

    nosing
  • شکل جمع:

    noses

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive A1
بینی، عضو بویایی، نوک بر آمده هر چیزی، دماغه، بوکشیدن، بینی مالیدن به، مواجه شدن با
- He has a big nose.
- او دماغ بزرگی دارد.
- a swollen nose
- بینی بادکرده
- I have a cold and my nose is stopped up.
- سرماخورده‌ام و دماغم گرفته است.
- I hit the shark on the nose with an oar.
- با پارو زدم به پوز کوسه ماهی.
- This dog has a good nose.
- این سگ حس بویایی نیرومندی دارد.
- He doesn't have the nose for this job.
- او شم این کار را ندارد.
- He has a nose for the news.
- او اخبار را خوب درک می‌کند.
- the nose section of a rocket
- بخش پیشین موشک
- The nose of the airplane is painted red.
- جلو هواپیما را رنگ قرمز زده‌اند.
- He was soon able to nose out where the money had been hidden.
- او به‌زودی قادر شد که به محل اختفای پول‌ها پی ببرد.
- The dog nosed the door open.
- سگ با پوزه‌اش در را باز کرد.
- Wolves had nosed aside some of the rocks.
- گرگ‌ها مقداری از سنگ‌ها را با پوزه کنار زده بودند.
- The airplane nosed down.
- هواپیما از جلو به پایین سرازیر شد.
- The ship nosed its way into the harbor.
- کشتی رو به جلو وارد لنگرگاه شد.
- The dog came up and nosed her affectionately.
- سگ جلو آمد و با عشق و علاقه او را بو کشید.
- I asked her to stop nosing into my affairs.
- از او خواستم که کاری به کار (امور) من نداشته باشد.
- He won the election by a nose.
- او انتخابات را با آرای کمی برد.
- His wife leads him by the nose.
- زنش بر او سوار است.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد nose

  1. noun smelling organ of animate being
    Synonyms: adenoids, beak, bill, horn, muzzle, nares, nostrils, olfactory nerves, proboscis, schnoz, smeller, sneezer, sniffer, snoot, snout, snuffer, whiffer
  2. verb detect, search
    Synonyms: busybody, examine, inspect, meddle, mouse, pry, scent, smell, sniff, snoop

Phrasal verbs

  • nose out

    1- با تفاوت کم شکست دادن 2- بوکشیدن و پیبردن

Collocations

Idioms

  • by a nose

    1- (مسابقه‌ی اسب‌دوانی و غیره) به طول یک پوزه، به درازی بینی اسب 2- به مقدار کم، با امتیاز یا فاصله‌ی کمی، با کمی تفاوت

  • count noses

    (عامیانه) حضوروغیاب کردن، حاضران را شمردن

  • cut off one's nose to spite one's face

    به منافع خود ضرر زدن (مثل الاغی که از لج ارباب خود را غرق کند)

  • follow one's nose

    سرراست رفتن، مستقیم جلو رفتن

  • get up someone's nose

    (انگلیس - عامیانه) موی دماغ کسی شدن، مزاحم شدن

  • have one's nose out of joint

    برزخ شدن، آزرده شدن، کلافه شدن

  • keep one's nose clean

    (عامیانه) کار بد یا غیرقانونی‌نکردن

  • lead by the nose

    مجبور به پیروی یا اطاعت بی‌چون و چرا کردن

    (کسی را) کاملاً زیر مهار‌کشیدن، کاملاً مسلط‌بودن (بر کسی)

  • look down one's nose at

    (عامیانه) با نخوت نظر افکندن بر، ابرو بالا انداختن

  • on the nose

    (عامیانه) درست، روی هدف، کاملاً صحیح

  • pay through the nose

    مغبون شدن، (برای چیزی) زیادی پول دادن

  • poke one's nose into someone's affairs

    در کار دیگران فضولی کردن، دخالت بیجا کردن

  • rub someone's nose in

    اشتباهات و غیره‌ی کسی را یادآوری کردن، سرکوفت زدن

  • turn up one's nose at

    اه و پیف کردن، دماغ خود را سربالا گرفتن، تکبر داشتن

  • under one's (very) nose

    آشکارا، در ملاء عام

ارجاع به لغت nose

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «nose» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/nose

لغات نزدیک nose

پیشنهاد بهبود معانی