امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Notify

ˈnoʊt̬əfaɪ ˈnəʊtɪfaɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    notified
  • شکل سوم:

    notified
  • سوم‌شخص مفرد:

    notifies
  • وجه وصفی حال:

    notifying

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adverb C1
اخطار کردن، آگاه ساختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
adverb
آگاهی دادن، اعلام کردن، اخطار کردن
- You must notify the police immediately.
- بایستی فوری به شهربانی اطلاع بدهی.
- Please notify us of your change of address.
- لطفاً تغییر نشانی خود را به آگاهی ما برسانید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد notify

  1. verb inform
    Synonyms:
    acquaint advise air alert announce apprise assert blazon brief broadcast cable caution circulate clue in convey cue debrief declare disclose disseminate divulge enlighten express fill in give herald hint let in on let know make known mention pass out post proclaim promulgate publish radio report reveal send word speak spread state suggest talk teach telephone tell tip off vent warn wire wise up write
    Antonyms:
    conceal hide suppress

ارجاع به لغت notify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «notify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/notify

لغات نزدیک notify

پیشنهاد بهبود معانی