با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Obeisance

oʊˈbeɪsns əʊˈbeɪsns
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable formal
احترام، تکریم، تواضع، تعظیم، ادای احترام
- With a deep bow, she paid obeisance to her mentor for his invaluable guidance.
- او با تعظیم زیاد در برابر مربی‌اش به‌خاطر راهنمایی‌های ارزشمند او ادای احترام کرد.
- Their religious ceremony involved various acts of obeisance towards their deities.
- مراسم مذهبی آن‌ها شامل اعمال مختلف احترام در برابر خدایانشان بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد obeisance

  1. noun salutation
    Synonyms: allegiance, bending of the knee, bow, curtsy, deference, fealty, genuflection, homage, honor, kowtow, loyalty, praise, respect, reverence, salaam
    Antonyms: bad manners, disobedience, disregard, disrespect

ارجاع به لغت obeisance

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «obeisance» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/obeisance

لغات نزدیک obeisance

پیشنهاد بهبود معانی