امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Occupation

ˌɑːkjəˈpeɪʃn ˌɒkjəˈpeɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    occupations

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
شغل، پیشه، حرفه، کار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- His occupation is farming.
- کار او کشاورزی است.
- Writing has been his occupation for many years.
- سال‌هاست که حرفه‌ی او نویسندگی است.
- The occupation of two offices at the same time is illegal.
- تصدی دو شغل در آن واحد غیرقانونی است.
noun countable
اشغال، تصرف
- the German occupation of Paris
- اشغال پاریس توسط آلمان‌ها
- England's occupation of that waterway
- تصرف آن آبراه توسط انگلستان
- occupation forces
- نیروهای اشغالی
- The palace is still in the occupation of its hereditary owner.
- آن کاخ هنوز هم در اشغال مالک موروثی آن است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد occupation

  1. noun profession, business
    Synonyms:
    activity affair calling chosen work craft daily grind day gig do dodge employment game grindstone hang job lick line line of work métier moonlight nine-to-five play post pursuit racket rat race slot thing trade vocation walk of life what one is into work
    Antonyms:
    entertainment fun hobby pastime
  1. noun control, possession
    Synonyms:
    habitation holding inhabitancy inhabitation occupancy ownership residence settlement tenancy tenure title use
  1. noun seizure, takeover
    Synonyms:
    attack capture conquest entering foreign rule invasion subjugation
    Antonyms:
    giving up surrender yielding

لغات هم‌خانواده occupation

ارجاع به لغت occupation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «occupation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/occupation

لغات نزدیک occupation

پیشنهاد بهبود معانی