امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Opposition

ˌɑːpəˈzɪʃn ˌɒpəˈzɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    oppositions

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C1
ضدیت، مخالفت، مقاومت، تضاد، مقابله

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- His opposition to slavery was obvious.
- مخالفت او با برده‌داری آشکار بود.
- We offered strong opposition to the advance of the enemy.
- ما در مقابل پیشرفت دشمن سخت مقاومت کردیم.
noun
اقلیت مخالف دولت، حزب مخالف، حزب اقلیت، جناح مخالف، گروه مخالف
- the leader of the Opposition
- رهبر حزب اقلیت (مخالف)
- The Labour Party was in opposition for the first time in years.
- برای اولین بار در سالیان دراز حزب کارگر در اقلیت بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد opposition

  1. noun obstruction, antagonism
    Synonyms:
    action antinomy antithesis aversion brush civil disobedience clash combat competition con conflict confronting contention contest contradistinction contraposition contrariety counteraction counterattack defense defiance disapproval duel encounter engagement fray grapple hostility negativism obstructiveness opposure oppugnancy prevention repugnance repulsion resistance rivalry skirmish strife struggle unfriendliness violation war warfare
    Antonyms:
    compatibility harmony peace
  1. noun person, people competing
    Synonyms:
    adversary antagonist disputant enemy foe iconoclast opponent other side rebel rival
    Antonyms:
    team teammates

Collocations

  • in opposition

    (حزب) در اقلیت، در جناح مخالف

لغات هم‌خانواده opposition

ارجاع به لغت opposition

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «opposition» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/opposition

لغات نزدیک opposition

پیشنهاد بهبود معانی