امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Participating

pɑrˈtɪsəpeɪtɪŋ pɑːˈtɪsɪpeɪtɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
شرکت‌کننده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The participating artists showcased their incredible talent.
- هنرمندان شرکت‌کننده استعداد باورنکردنی خود را نشان دادند.
- The participating teams showed great sportsmanship throughout the tournament.
- تیم‌های شرکت‌کننده در این مسابقات رفتار ورزشی عالی‌ای از خود نشان دادند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد participating

  1. verb Become a participant; be involved in
    Synonyms:
    partaking sharing concurring joining cooperating entering contributing performing aiding engaging completing assisting conducing
    Antonyms:
    refusing observing retiring watching withdrawing
  1. verb Do
    Synonyms:
    engaging partaking striving playing indulging
    Antonyms:
    observing
  1. adjective Taking part in an activity
    Synonyms:
    active

ارجاع به لغت participating

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «participating» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/participating

لغات نزدیک participating

پیشنهاد بهبود معانی