امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Participating

pɑrˈtɪsəpeɪtɪŋ pɑːˈtɪsɪpeɪtɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
شرکت‌کننده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The participating artists showcased their incredible talent.
- هنرمندان شرکت‌کننده استعداد باورنکردنی خود را نشان دادند.
- The participating teams showed great sportsmanship throughout the tournament.
- تیم‌های شرکت‌کننده در این مسابقات رفتار ورزشی عالی‌ای از خود نشان دادند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد participating

  1. verb Become a participant; be involved in
    Synonyms: partaking, sharing, concurring, joining, cooperating, entering, contributing, performing, aiding, engaging, completing, assisting, conducing
    Antonyms: refusing, observing, retiring, watching, withdrawing
  2. verb Do
    Synonyms: engaging, partaking, striving, playing, indulging
    Antonyms: observing
  3. adjective Taking part in an activity
    Synonyms: active

ارجاع به لغت participating

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «participating» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/participating

لغات نزدیک participating

پیشنهاد بهبود معانی