گذشتهی ساده:
passedشکل سوم:
passedسومشخص مفرد:
passesوجه وصفی حال:
passingشکل جمع:
passesهمچنین در معنای دوازدهم میتوان از pass away بهجای pass استفاده کرد.
pass در معنای آخر مخفف لغت passenger است.
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
مردن، فوت کردن
گذشتن، گذر کردن
به ارث گذاشتن
(به عنوان چیز بهتر از آنچه که هست) مورد قبول قرارگرفتن
جا زدن، تقلب کردن، جعل کردن
رخ دادن، اتفاق افتادن
بیهوش شدن، غش کردن، از حال رفتن، از هوش رفتن
(نظامی) پشتسر گذاشتن، فارغ شدن، آزاد شدن، معاف شدن
پخش کردن، منتشر کردن
نادیده گرفتن
رد کردن، صرفنظر کردن، نپذیرفتن، قبول نکردن
مردن، درگذشتن
مردن
نظر دادن
انتقال دادن
چشمپوشی کردن، نادیده گرفتن
منتشر کردن، پخش کردن
عبور کردن (از جایی)
واگذار کردن
رویدادی را موجب شدن، ایجاد کردن
روی دادن، رخ دادن، اتفاق افتادن
کارت ویژهی سوار شدن به هواپیما
مورد قضاوت قرار دادن، نظر دادن
pass (or pronounce) sentence (on someone)
(دربارهی کسی) حکم صادر کردن
از نظر ناپدید شدن، غیب شدن
از میان رفتن، نابود شدن
این نیز بگذرد.
این نیز بگذرد
1- گفتن، بر لب آوردن 2- خوردن، آشامیدن
از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردن
اعانه گردآوری کردن (بهویژه در جلسه و غیره)
واجد شرایط بودن، پذیرفتنی بودن
سلام و تعارف کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pass» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ بهمن ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pass