با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Pimple

ˈpɪmpl ˈpɪmpl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    pimples

معنی و نمونه‌جمله

noun
جوش، کورک، عرق گز، جوش درآوردن
- The boy's face was covered by pimples.
- صورت آن پسر پر از جوش بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pimple

  1. noun small swelling on the skin
    Synonyms: abscess, acne, beauty spot, blackhead, blemish, blister, boil, bump, carbuncle, caruncle, excrescence, furuncle, hickey, inflammation, lump, papula, papule, pustule, spot, whitehead, zit

ارجاع به لغت pimple

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pimple» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pimple

لغات نزدیک pimple

پیشنهاد بهبود معانی