امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Promptly

ˈprɑːmptli ˈprɒmptli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adverb B2
بی‌درنگ، فوراً، به‌فوریت، بدون معطلی، زود، تند

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد promptly

  1. adverb immediately
    Synonyms:
    at once directly expeditiously fast flat-out fleetly hastily in nothing flat instantly lickety-split like a shot now on the dot on the double on time PDQ posthaste pronto punctually quickly rapidly right away sharp speedily straightaway swiftly unhesitatingly
    Antonyms:
    late negligently

ارجاع به لغت promptly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «promptly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/promptly

لغات نزدیک promptly

پیشنهاد بهبود معانی