امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Qualified

ˈkwɑːləfaɪd ˈkwɒlɪfaɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    qualifies
  • وجه وصفی حال:

    qualifying
  • صفت تفضیلی:

    more qualified
  • صفت عالی:

    most qualified

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
شایسته، قابل، دارای شرایط لازم، مشروط، سزنده، واجد شرایط، صلاحیت‌دار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- A first-year medical student is not qualified to perform a surgical operation.
- دانشجوی سال اول پزشکی صلاحیت انجام عمل جراحی را ندارد.
- a qualified consent
- رضایت مشروط
- coffee qualified with cognac
- قهوه‌ای که در آن کنیاک ریخته‌اند
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد qualified

  1. adjective able, skillful
    Synonyms:
    accomplished adept adequate all around au fait capable catechized certified competent disciplined efficient equipped examined experienced expert fit fitted good instructed knowledgeable licensed practiced pro proficient proper proved quizzed talented tested trained tried up to snuff up to speed vet veteran war-horse wicked
    Antonyms:
    incapable unable unproficient unqualified unskilled untalented
  1. adjective limited, restricted
    Synonyms:
    bounded circumscribed conditional confined contingent definite determined equivocal fixed guarded modified partial provisional reserved
    Antonyms:
    open unlimited unrestricted

لغات هم‌خانواده qualified

ارجاع به لغت qualified

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «qualified» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/qualified

لغات نزدیک qualified

پیشنهاد بهبود معانی