امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Rasp

ræsp rɑːsp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    rasped
  • سوم‌شخص مفرد:

    rasps
  • وجه وصفی حال:

    rasping

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
سوهان (برای ساییدن و صاف کردن سطوح از جمله چوب و فلز استفاده می‌شود)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- He ran the rasp along the metal.
- سوهان را روی فلز کشید.
- The carpenter used a rasp to smooth out the rough edges of the wood.
- نجار از سوهان برای صاف کردن لبه‌های ناهموار چوب استفاده کرد.
noun singular
صدای سوهان، صدای گوش‌خراش، صدای خشن، صدای خرت‌خرت، صدای خرخر، صدای نفس‌نفس
- the rasp of the frogs in the pond
- صدای گوش‌خراش وزغ‌ها در برکه
- to rasp out a speech
- با صدای خشن نطق کردن
verb - intransitive verb - transitive
صدای گوش‌خراش تولید کردن، خرت‌خرت کردن، نفس‌نفس زدن
- The chalk rasped across the blackboard.
- گچ بر روی تخته‌سیاه صدای گوش‌خراشی ایجاد کرد.
- Some sounds rasp the ear.
- برخی صداها گوش‌خراش هستند.
verb - transitive
مالیدن
- The horse rasped my hand with her tongue.
- اسب زبانش را به دستم مالید.
- She rasped her hand on the food.
- دستش را روی غذا مالید.
verb - transitive
سوهان زدن، ساییدن
- Rasp off any rough spots.
- ناصافی‌ها را سوهان بزن.
- a cataract that rasps away the rock
- آبشاری که صخره را می‌ساید
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rasp

  1. verb grind, rub
    Synonyms:
    abrade bray excoriate file grate irk irritate jar pound raze rub sand scour scrape scratch vex wear

ارجاع به لغت rasp

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rasp» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rasp

لغات نزدیک rasp

پیشنهاد بهبود معانی