امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Restriction

rɪˈstrɪkʃn rɪˈstrɪkʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    restrictions

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2
محدودیت، تحدید، تضییق، جلوگیری، منع

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- undue restriction of children
- محدودسازی نابه‌جای کودکان
- legal restrictions
- موانع قانونی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد restriction

  1. noun limit
    Synonyms:
    ball and chain bounds brake catch check circumscription condition confinement constraint containment contraction control cramp curb custody demarcation excess baggage fine print glitch grain of salt handicap hang-up inhibition limitation limits lock no-no qualification regulation reservation restraint rule small difficulty stint stipulation stricture string stumbling block
    Antonyms:
    enlargement expansion freedom release

لغات هم‌خانواده restriction

  • noun
    restriction

ارجاع به لغت restriction

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «restriction» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/restriction

لغات نزدیک restriction

پیشنهاد بهبود معانی