امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Shakiness

ˈʃeɪkinəs ˈʃeɪkinəs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
لرزش، تزلزل، سستی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The shakiness in his hands means he needs extra time to get dressed.
- لرزش دستانش این معنی را می‌رساند که او برای پوشیدن لباس به زمان بیشتری نیاز دارد.
- I was worried by the shakiness of the bridge.
- از لرزش پل نگران شدم.
noun uncountable
بی‌ثباتی، ضعف
- the shakiness of the book's premise
- ضعف فرض منطقی کتاب
- Government bonds gained popularity due to the shakiness of the US stock market.
- اوراق قرضه‌ی دولتی به‌دلیل بی‌ثباتی بازار سهام آمریکا محبوبیت پیدا کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد shakiness

  1. noun The quality or condition of being physically unsteady
    Synonyms:
    unsteadiness instability precariousness ricketiness shaking unstableness trembling quiver wobbliness palpitation quivering vibration
  1. noun The quality or condition of being erratic and undependable
    Synonyms:
    insecureness insecurity instability precariousness unstableness unsteadiness unsureness

لغات هم‌خانواده shakiness

  • verb - transitive
    shake

ارجاع به لغت shakiness

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shakiness» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/shakiness

لغات نزدیک shakiness

پیشنهاد بهبود معانی