امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Solid

ˈsɑːlɪd ˈsɒlɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    solids
  • صفت تفضیلی:

    more solid
  • صفت عالی:

    most solid

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
محکم، سخت، سفت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- a solid punch
- مشت محکم
- The table was made of solid oak.
- میز از بلوط سخت ساخته شده بود.
- a solid structure
- سازه‌ی محکم
adjective
خالص، ناب (طلا و غیره)
- The solid gold necklace shone in the sunlight.
- گردن‌بند طلای خالص زیر نور خورشید می‌درخشید.
- The thief stole the solid silver candlesticks from the wealthy couple's home.
- دزد شمعدان‌های نقره‌ی ناب را از خانه‌ی این زوج ثروتمند دزدید.
adjective
جامد
- liquid and solid fuel
- سوخت‌های مایع و سوخت‌های جامد
- municipal solid waste
- پسماند جامد شهری
- Ice is solid water.
- یخ، آب جامد است.
adjective
غذا و آشپزی جامد، غیرمایع link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

مشاهده
- Babies should start eating solid food around six months of age.
- نوزادان باید از شش ماهگی شروع به خوردن غذای جامد کنند.
- The doctor recommended a diet of solid food for the patient recovering from surgery.
- این پزشک رژیم غذایی حاوی مواد غذایی غیرمایع را برای بهبود بیمار پس از جراحی توصیه کرد.
adjective
مستحکم، محکم، استوار، قرص‌ومحکم
- solid reasoning
- استدلال مستحکم
- The lawyer presented solid evidence in court to prove his client's innocence.
- این وکیل برای اثبات بی‌گناهی موکلش شواهد قرص‌ومحکمی را در دادگاه ارائه کرد.
- a solid friendship
- دوستی استوار
adjective
پیوسته، تمام، بدون توقف، یکسره، لاینقطع
- She talked for a solid hour.
- یک ساعت تمام حرف زد.
- The solid rain lasted for hours.
- باران بی‌وقفه ساعت‌ها ادامه داشت.
noun countable
هندسه جسم سه‌بعدی، شکل فضایی، جسم صلب
- A cube is a solid.
- مکعب جسمی سه‌بعدی است.
- A pyramid is a solid.
- هرم شکلی فضایی است.
noun countable
ماده‌ی جامد، جماد، چیز جامد، (در جمع) جامدات، جمادات
- The chocolate bar is a solid.
- شکلات تخته‌ای جامد بود.
- The scientist studied the properties of various solids.
- این دانشمند خواص جامدات مختلف را بررسی کرد.
noun countable
غذا و آشپزی غذای سفت، غذای جامد (معمولاً به‌صورت جمع می‌آید)
- I prefer to eat solids for breakfast.
- ترجیح می‌دهم برای صبحانه غذای جامد بخورم.
- The doctor recommended that the patient consume more solids in their diet to improve their digestion.
- پزشک توصیه کرد که بیمار برای بهبود هضم غذا، غذاهای سفت بیشتری را در رژیم غذایی‌اش مصرف کند.
adjective
هندسه سه‌بعدی
- prisms and other solid figures
- منشور و سایر اجسام سه‌بعدی
adjective
قابل‌اطمینان، قابل‌اعتماد
- My friend is a solid person.
- دوستم فردی قابل‌اطمینان است.
- The solid employee always completes her work on time.
- کارمند قابل‌اعتماد همیشه کارش را به‌موقع انجام می‌دهد.
adjective
قاطع (رأی)
- a solid vote in his favor
- رأی یکپارچه به سود او
adjective
یکدست، یکپارچه (رنگ)
- solid blue
- آبی یکدست
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد solid

  1. adjective hard, dimensional
    Synonyms:
    brick wall close compact compacted concentrated concrete consolidated dense firm fixed heavy hefty hulk hunk husky massed material physical rock rocklike rooted secure set sound stable strong sturdy substantial thick tight unshakable
    Antonyms:
    fluid gaseous insubstantial liquid soft vaporous
  1. adjective continuous, complete
    Synonyms:
    agreed brick wall consecutive consentient continued firm like a rock regular set in stone stable steady unalloyed unanimous unbroken undivided uninterrupted united unmixed
    Antonyms:
    broken divided incomplete incontinuous intermittent
  1. adjective dependable, reliable
    Synonyms:
    cogent constant decent estimable genuine good law-abiding levelheaded pure real satisfactory satisfying sensible serious sober sound stalwart steadfast trustworthy trusty upright upstanding valid worthy
    Antonyms:
    tenuous undependable unreliable untrustworthy vulnerable

لغات هم‌خانواده solid

  • adjective
    solid

ارجاع به لغت solid

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «solid» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/solid

لغات نزدیک solid

پیشنهاد بهبود معانی