با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Speck

spek spek
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
لک، نقطه، خال، لکه یا خال میوه، ذره، لکه‌دار کردن، خال‌دار کردن
- a green speck on paper
- نقطه‌ی سبز بر روی کاغذ
- The wall was covered with dark specks.
- دیوار از لکه‌های تیره پوشیده شده بود.
- Her reputation is without a speck.
- شهرت او نقص ندارد.
- The sand was sparkling with specks of gold.
- ذرات طلا در شن می‌درخشید.
- a speck of faith
- ذره‌ای ایمان
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد speck

  1. noun tiny bit
    Synonyms: atom, blemish, blot, crumb, defect, dot, fault, flaw, fleck, flyspeck, grain, iota, jot, mark, mite, modicum, molecule, mote, particle, point, shred, smidgen, speckle, splotch, spot, stain, trace, whit
    Antonyms: lot

ارجاع به لغت speck

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «speck» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/speck

لغات نزدیک speck

پیشنهاد بهبود معانی