با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Starboard

ˈstɑːrbərd ˈstɑːbəd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective noun uncountable
سمت راست، راست (کشتی یا هواپیما)
- The captain ordered the crew to turn the ship starboard to avoid the iceberg.
- کاپیتان به خدمه دستور داد که کشتی را به سمت راست بچرخانند تا به کوه یخ نخورند.
- The navigation system indicated that the ship was veering slightly to starboard.
- سیستم ناوبری نشان داد که کشتی کمی به سمت راست منحرف شده است.
verb - transitive
به طرف راست حرکت کردن، به طرف راست چرخاندن
- The captain starboarded the helm to avoid the oncoming iceberg.
- کاپیتان برای جلوگیری از برخورد به کوه یخ، فرمان سکان را به سمت راست حرکت داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد starboard

  1. noun The right side of a ship or aircraft to someone who is aboard and facing the bow or nose
    Antonyms: larboard

ارجاع به لغت starboard

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «starboard» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/starboard

لغات نزدیک starboard

پیشنهاد بهبود معانی