امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Starch

stɑːrtʃ stɑːtʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    starched
  • شکل سوم:

    starched
  • سوم‌شخص مفرد:

    starches
  • وجه وصفی حال:

    starching
  • شکل جمع:

    starches

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive
نشاسته، آهار، آهار زدن، تشریفات

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- a starched shirt
- پیراهن آهاردار
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد starch

  1. noun A laundering agent
    Synonyms:
    stiffening sizing laundry starch cornstarch arrowroot starch spray starch
  1. noun A complex carbohydrate
    Synonyms:
    carbohydrate glycogen polysaccharide
  1. noun Vigor
    Synonyms:
    vigor vitality energy dash punch backbone verve drive amylum formality vigorousness gumption vim mettle push stamina stiffen stiffness snap strength
  1. noun A stiff bearing
    Synonyms:
    stiffness formality ceremony decorum
  1. verb To make stiff or stiffer
    Synonyms:
    stiffen dip in starch add starch make stiff

ارجاع به لغت starch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «starch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/starch

لغات نزدیک starch

پیشنهاد بهبود معانی