امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Streak

striːk striːk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    streaked
  • شکل سوم:

    streaked
  • سوم‌شخص مفرد:

    streaks
  • وجه وصفی حال:

    streaking
  • شکل جمع:

    streaks

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive countable
خط، رگ، رگه، ورقه، تمایل، میل، نوار یا رگه نواری، سپیده دم، به‌سرعت حرکت کردن، خط‌خط کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- a yellow wall with streaks of red and blue
- دیوار زرد رنگ با راه‌راه‌های قرمز و آبی
- the streak of lightning in a dark night
- درخشش آذرخش در شب تیره
- streaks of color in the marble
- رگه‌های الوان در سنگ مرمر
- streaks of fat in the meat
- رگه‌های چربی در گوشت
- He has a jealous streak.
- او یک رگ حسادت دارد.
- a winning streak
- یک دوره برنده‌شدن پی‌در‌پی
- a streak of bad luck
- یک سری بدشانسی
- The white marble is streaked with red and brown.
- سنگ مرمر سفید دارای رگه‌های قرمز و قهوه‌ای است.
- The missile streaked toward its target.
- پرتابه به‌سرعت به سوی هدف حرکت کرد.
- The first runner streaked to the finish line.
- دونده‌ی اول مثل برق به خط پایان مسابقه رسید.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد streak

  1. noun vein, line; small part
    Synonyms:
    band bar beam dash element hint intimation layer ray ridge rule shade slash smear strain stream strip stripe stroke suggestion suspicion touch trace
  1. verb make a line on
    Synonyms:
    band dapple daub fleck marble slash smear spot strake striate stripe variegate vein

Idioms

  • like a streak

    (عامیانه) باسرعت تمام، مثل برق

ارجاع به لغت streak

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «streak» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/streak

لغات نزدیک streak

پیشنهاد بهبود معانی