امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Tightness

ˈtaɪtnəs ˈtaɪtnəs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable B2
تنگی، تنگ بودن، سفت بودن، سفتی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Symptoms include wheezing, chest tightness and breathing problems.
- علائم این بیماری مشتمل بر خس‌خس سینه، تنگی قفسه‌ی سینه و مشکلات تنفسی است.
- the tightness of the waistband
- سفت بودن بند کمر
noun uncountable
(احساس) فشار، فشردگی (در قفسه‌ی سینه، گلو یا عضله)
- There was a strange tightness in her voice.
- احساس فشار عجیبی در صدایش بود.
- feeling of tightness in the chest
- احساس فشار در قفسه‌ی سینه
noun uncountable
محکم بودن، سفتی
- Check the tightness of the screw.
- محکم بودن پیچ را بررسی کنید.
- He checked the ropes for tightness.
- طناب‌ها را از نظر محکم بودن بررسی کرد.
noun uncountable
فشردگی، تنگاتنگ بودن (رقابت)
- the tightness of the presidential race
- تنگاتنگ بودن رقابت‌های انتخاباتی ریاست جمهوری
- the tightness of the race
- فشردگی رقابت
noun uncountable
نزدیکی، نزدیک بودن، رابطه‌ی نزدیک (داشتن رابطه‌ی نزدیک با شخص دیگر یا با دیگران)
- the tightness of the community
- رابطه‌ی نزدیک جامعه
- My daughters think the tightness of their friends' traditional families is a little suffocating.
- دختران من فکر می‌کنند که نزدیک بودن خانواده‌های سنتی دوستانشان کمی خفقان‌آور است.
noun uncountable
کمبود، تنگنا، ضیق (از نظر پول و زمان و مکان و غیره)
- the tightness of the budget
- کمبود بودجه
- tightness of the supply of grain and animal feed throughout the world
- کمبود عرضه‌ی غلات و خوراک دام در سراسر جهان
- tightness of time
- ضیق وقت
- labour market tightness (= not having enough workers)
- کمبود کارگر
- monetary tightness
- تنگای پولی
noun uncountable
سخت‌گیری، سخت بودن (نظارت و قوانین و غیره)
- the tightness of food hygiene regulations
- سخت‌گیری مقررات بهداشت مواد غذایی
- We all know the tightness of the rules in Formula One racing these days.
- همه‌ی ما این روزها از سخت بودن قوانین مسابقات فرمول یک اطلاع داریم.
- This incident raises questions about the tightness of the bank's controls.
- این اتفاق پرسش‌هایی را در مورد سخت‌ بودن نظارت‌های بانکی ایجاد می‌کند.
- the tightness of gun controls
- سخت‌گیری نظارت اسلحه
noun uncountable informal
خساست، تنگ‌نظری
- She left, fed up with his affairs and his tightness.
- او رفت، خسته و آزرده از کارها و خساستش.
- I hate your tightness.
- از تنگ‌نظری تو متنفرم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tightness

  1. noun Lack of movement or room for movement
    Synonyms:
    tautness meanness minginess niggardness parsimony parsimoniousness tightfistedness closeness
    Antonyms:
    looseness
  1. noun A tight feeling in some part of the body
    Synonyms:
    constriction
  1. noun A state occasioned by scarcity of money and a shortage of credit
    Synonyms:
    stringency
  1. noun The spatial property of being crowded together
    Synonyms:
    concentration density denseness compactness

لغات هم‌خانواده tightness

  • noun
    tightness

ارجاع به لغت tightness

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tightness» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tightness

لغات نزدیک tightness

پیشنهاد بهبود معانی