امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Tight

taɪt taɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    tighter
  • صفت عالی:

    tightest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
محکم، سفت، قرص، (گره) کور

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- to loosen a tight bottle cap
- در بطری محکم بسته‌شده را شل کردن
- I closed the window tight.
- پنجره را کیپ کردم.
- The covers of jam jars must be tight.
- سر بسته‌های مربا باید کیپ باشد.
- although I am old, hold me tight in your arms one night...
- گرچه پیرم، تو شبی تنگ در آغوشم گیر...
- a tight knot
- گره محکم (سفت)
- He tied the tape tightly around the box.
- نوار را محکم دور جعبه بست.
- My throat was tight with fear.
- از ترس گلویم گرفته بود.
- She held the rope tight.
- طناب را محکم گرفت.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
adjective
(کفش و لباس) تنگ، کیپ، چسبان
- These shoes are too tight for me.
- این کفش‌ها برای من خیلی تنگ است.
- tight trousers
- شلوار تنگ
adjective
بدون نشت، نفوذناپذیر
- a tight roof
- سقفی که چکه نمی‌کند (بی‌رخنه)
- a tight cask
- بشکه‌ی بی‌سوراخ
- The ship was sound and tight.
- کشتی بی‌عیب و بی‌سوراخ بود.
- watertight
- پاد آب، نفوذ‌ناپذیر توسط آب، آب‌بندی‌شده
- a hog-tight fence
- نرده‌ای که خوک نمی‌تواند از آن عبور کند
- a gastight fitting
- لوله‌ای که گاز پس نمی‌دهد
- a bad cold and the tight clogged nose
- سرماخوردگی بد و بینی گرفته و پر‌اخلاط
نمونه‌جمله‌های بیشتر
adjective
(در ترکیب) ترکیب‌ناپذیر، ضدترکیب
adjective
(کنترل) سفت، سخت، جدی
- The factory is in a tight situation.
- کارخانه در وضع بدی قرار دارد.
- tight control
- کنترل شدید
adjective
(برنامه) فشرده، پُر
- a tight daily schedule
- برنامه‌ی روزانه‌ی پر (پرمشغله)
adjective
(مسابقه، رقابت) تنگاتنگ، سخت
- a tight race
- مسابقه‌ی تقریباً مساوی
adjective
(طناب) کشیده، سفت
- The rope was tight and firm.
- طناب کشیده و محکم بود.
adjective
کم، کمیاب، (بازار) بی‌پولی، کساد، بی‌رونق
- We are in a tight corner for cash.
- از نظر پول نقد در تنگنا هستیم.
- tight money
- پول کمیاب، پول گران
- Steel is very tight right now.
- هم‌اکنون پولاد بسیار کمیاب است.
adjective
(شخص) خسیس، کنس، ناخن خشک
- When it comes to spending his own money he is very tight.
- وقتی باید از پول خودش را خرج کند، خیلی خسیس است.
adjective
(پیچ و خم) تند، تیز
adjective
متراکم
- a tight line
- (چاپ) سطر متراکم
- a tightly filled suitcase
- چمدانی که در آن خیلی چیز چپانده‌اند
adverb
سفت، محکم
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tight

  1. adjective close, snug
    Synonyms:
    bound clasped close-fitting compact constricted contracted cramped crowded dense drawn enduring established fast firm fixed hidebound inflexible invulnerable narrow quick rigid secure set skintight solid stable steady stiff strained stretched strong sturdy taut tenacious tense thick tightened unbending unyielding
    Antonyms:
    comfortable free loose open slack
  1. adjective sealed
    Synonyms:
    airtight blind blocked bolted choking clumped cramping crushing cutting fast fastened firm fixed hermetic hermetically sealed impenetrable impermeable impervious locked nailed obstructed padlocked pinching plugged proof secure short shrunken shut skintight slammed smothering snapped sound stopped up tied tied up uncomfortable watertight
    Antonyms:
    loose open unsealed wide
  1. adjective stingy
    Synonyms:
    cheap close grasping mean miserly parsimonious penny-pinching penurious sparing tightfisted
    Antonyms:
    free giving
  1. adjective difficult, troublesome
    Synonyms:
    arduous close critical dangerous distressing disturbing exacting hazardous near perilous precarious punishing rough sticky tense ticklish tough tricky trying upsetting worrisome
    Antonyms:
    easy untroubled
  1. adjective intoxicated
    Synonyms:
    boozy buzzed drunk drunken high inebriated loaded pickled plastered smashed stewed stoned tipsy under the influence
    Antonyms:
    sober

Idioms

  • sit tight

    سر جای خود ماندن، موقعیت خود را حفظ کردن، در جای خود ایستادن و تکان نخوردن، جم نخوردن

    صبوری کردن، دندان روی جگر گذاشتن، دست روی دست گذاشتن

    (از تغییر نظر و یا اقدام به عمل) امتناع کردن، اجتناب ورزیدن

  • sleep tight

    (عامیانه) خوب خوابیدن، به خواب عمیق فرو رفتن

لغات هم‌خانواده tight

  • adjective
    tight

ارجاع به لغت tight

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tight» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tight

لغات نزدیک tight

پیشنهاد بهبود معانی