گذشتهی ساده:
touchedشکل سوم:
touchedسومشخص مفرد:
touchesوجه وصفی حال:
touchingتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
(هواپیما) فرود آمدن
1- منفجر کردن 2- دقیقاً نشان دادن، نمایندگی کردن 3- (بهویژه بهطور خشونت آمیز) موجب شدن، انگیزاندن
1- (عکس یا نقاشی و غیره) رتوش کردن، دستکاری کردن 2- (با ضربهی سبک و غیره) هوشیار کردن، برانگیختن
(به مطلبی) اشاره کردن، ذکر کردن
تماس داشتن با، در رابطه بودن با، در تماس بودن با
گول خور، زود باور
در تماس بودن، رابطه داشتن، در ارتباط بودن
امتحان کردن، آزمودن، محک زدن
(دست یا لمس کردن) افسونآمیز
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «touch» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/touch