امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Untouched

ˌʌnˈtʌtʃt ˌʌnˈtʌtʃt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more untouched
  • صفت عالی:

    most untouched

معنی

adjective C1
دست‌نخورده، دست‌نزده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد untouched

  1. adjective whole; not spoiled
    Synonyms:
    clear entire flawless fresh good immaculate incorrupt indifferent in good condition intact out of danger perfect pure safe and sound sanitary secure shipshape sound spotless unaffected unblemished unbroken unconcerned undamaged unharmed unhurt unimpressed uninjured unmarred unmoved unscathed unstained unstirred untried virgin virginal without a scratch
    Antonyms:
    affected partial spoiled touched

لغات هم‌خانواده untouched

  • verb - transitive
    touch

ارجاع به لغت untouched

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «untouched» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/untouched

لغات نزدیک untouched

پیشنهاد بهبود معانی