امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Unearth

ʌnˈɜrːθ ʌnˈɜːθ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    unearthed
  • شکل سوم:

    unearthed
  • سوم‌شخص مفرد:

    unearths
  • وجه وصفی حال:

    unearthing

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive
از زیر خاک درآوردن، آفتابی کردن، از لانه بیرون کردن، از زیر درآوردن، حفاری کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- to unearth a plot
- توطئه‌ای را افشا کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unearth

  1. verb dig up
    Synonyms: ascertain, bring to light, catch on, delve, determine, discover, disinter, dredge up, excavate, exhibit, exhume, expose, ferret, find, find out, hear, hit upon, learn, reveal, root, see, see the light, show, spark, spotlight, strike, stumble on, turn up, unbury, uncover, uproot
    Antonyms: bury

لغات هم‌خانواده unearth

ارجاع به لغت unearth

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unearth» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unearth

لغات نزدیک unearth

پیشنهاد بهبود معانی