با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Weighted

ˈweɪtɪd ˈweɪtɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم شخص مفرد:

    weights
  • وجه وصفی حال:

    weighting

معنی

adjective
سنگین، دارای وزن زیاد
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد weighted

  1. verb Weight down with a load
    Synonyms: encumbered, angled, weighed, taxed, saddled, burdened, loaded, hindered, laden, freighted, cumbered, charged, slanted
  2. adjective Made heavy or weighted down with weariness
    Synonyms: leaden

لغات هم‌خانواده weighted

ارجاع به لغت weighted

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «weighted» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/weighted

لغات نزدیک weighted

پیشنهاد بهبود معانی