با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Weld

weld weld
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    welded
  • شکل سوم:

    welded
  • سوم شخص مفرد:

    welds
  • وجه وصفی حال:

    welding
  • شکل جمع:

    welds

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
جوشکاری کردن، جوش دادن، پیوستن، جوش
- Iron welds easily.
- آهن به‌آسانی جوشکاری می‌شود.
- We welded the two rods together.
- ما آن دو میله را به‌هم جوش دادیم.
- welded pipes
- لوله‌های جوشکاری‌شده
- to weld a group of warring tribes into a unified nation
- دست‌های از قبایل جنگجو را به ملتی متحد تبدیل کردن
- Hassan's kindness welded his wife to him for ever.
- مهربانی حسن زنش را برای همیشه با او همبسته کرد.
- alloys that weld at different heats
- آلیاژهایی که در حرارت‌های مختلف به‌هم جوش می‌خورند
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد weld

  1. verb bind, connect
    Synonyms: bond, braze, cement, combine, fix, fuse, join, link, solder, unite
    Antonyms: disconnect, separate

ارجاع به لغت weld

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «weld» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/weld

لغات نزدیک weld

پیشنهاد بهبود معانی