امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Attendant

əˈtendənt əˈtendənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    attendants

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
سرپرست، همراه، ملازم، مواظب، وابسته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- the attendant nurse
- پرستار مأمور رسیدگی (به بیمار)، پرستار مسئول
- atomic energy and its attendant dangers
- انرژی اتمی و خطرهای همایند آن
- the queen's attendants
- ملازمین ملکه
- a gas station attendant
- متصدی پمپ بنزین
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد attendant

  1. adjective being present or related
    Synonyms:
    accessory accompanying ancillary associated attending coincident concomitant consequent incident
    Antonyms:
    absent detached
  1. noun person who serves others
    Synonyms:
    aide alarm clock assistant auxiliary baby sitter bird dog chaperon companion custodian domestic escort follower guide helper lackey nurse orderly secretary servant understudy usher waitperson
    Antonyms:
    boss manager

لغات هم‌خانواده attendant

ارجاع به لغت attendant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «attendant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/attendant

لغات نزدیک attendant

پیشنهاد بهبود معانی