امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Calculate

ˈkælkjəleɪt ˈkælkjəleɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    calculated
  • شکل سوم:

    calculated
  • سوم‌شخص مفرد:

    calculates
  • وجه وصفی حال:

    calculating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive B2
حساب کردن، برآورد کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Nasser carefully calculated the amount he owed.
- ناصر مبلغ بدهی خود را دقیقاً حساب کرد.
- Actions whose consequences could in no way be calculated.
- اعمالی که نتایج آن به هیچ‌وجه برآوردشدنی نبود.
- My uncle was calculating on the project as completed.
- عمویم پیش خودش حساب می‌کرد که آن پروژه تکمیل شده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد calculate

  1. verb compute or estimate amount
    Synonyms:
    account add adjust appraise assay cast cipher consider count determine divide dope out enumerate figure forecast foretell gauge guess judge keep tabs measure multiply number rate reckon size up subtract sum take account of tally tot tote up value weigh work out
  1. verb plan on
    Synonyms:
    aim anticipate assume bank on build count on depend on design intend judge plan reckon rely on suppose think likely trust

لغات هم‌خانواده calculate

  • verb - intransitive
    calculate

ارجاع به لغت calculate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «calculate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/calculate

لغات نزدیک calculate

پیشنهاد بهبود معانی