با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Growing

ˈɡroʊ.ɪŋ ˈɡrəʊ.ɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    grew
  • شکل سوم:

    grown
  • سوم شخص مفرد:

    grows

معنی

adjective B2
روینده، نموکننده، فزاینده، رو به افزایش
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد growing

  1. adjective increasing
    Synonyms: crescive, crescent, expanding, budding, germinating, maturing, burgeoning, fructifying, enlarging, amplifying, waxing, swelling, developing, mushrooming, spreading, thriving, flourishing, pullulating, dilating, augmenting, stretching, sprouting, living, viable, animate
    Antonyms: lessening, withering, shrinking

لغات هم‌خانواده growing

ارجاع به لغت growing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «growing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/growing

لغات نزدیک growing

پیشنهاد بهبود معانی