امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Outgrowth

ˈaʊtɡroʊθ ˈaʊtɡrəʊθ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun
فرع، نتیجه، حاصل، برآمدگی، گوشت زیادی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Crime can be an outgrowth of poverty.
- جنایت می‌تواند ناشی از فقر باشد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد outgrowth

  1. noun projection
    Synonyms:
    bulge enlargement excrescence jut node offshoot outcrop process prolongation prominence protuberance shoot sprout swelling
    Antonyms:
    ingrowth
  1. noun product, consequence
    Synonyms:
    aftereffect branch by-product derivative descendant development effect emergence end end result issue member offshoot offspring outcome result spin-off yield

لغات هم‌خانواده outgrowth

  • verb - intransitive
    grow

ارجاع به لغت outgrowth

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «outgrowth» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/outgrowth

لغات نزدیک outgrowth

پیشنهاد بهبود معانی